زنگ آفرینش
صبح یک روز نوبــــهاری بود
روزی روزهای اول ســــــــــال
بچه ها در کلاس جنگل ســبز
جمع بودند دورهم، خوشحال
بچــــــه ها گرم گفت و گو بودند
بــــاز هم در کلاس غوغا بود
هر یکی برگ کوچکی در دست
باز انگار، زنــــگ انشــــا بود
تا معلم ز گرد راه رسید
گفت با چهره ای پر از خنده:
باز موضــــوع تازه ای داریم
«آرزوی شـــــــما در آینده»
شبنم از روی برگ گل برخاست
گفت: می خواهم آفتاب شوم
ذرّه ذرّه به آسمان بروم
ابر باشم، دوباره آب شوم
دانــــــــــه آرام بر زمین غلتید
رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت: باغی بزرگ خواهم شد
تا ابد سبز سبز خواهم ماند
جوجه گنجشک گفت: می خواهم
فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم
در دل آسمان، رها باشم
جوجۀ کوچک پرستو گفت:
کاش با باد رهسپـــار شوم
تا افق های دور، کوچ کنم
باز پیغمبر بهار شوم
جوجه های کبوتران گفتند:
کاش می شد کنار هم باشیم
توی گلدسته های یک گنبد
روز و شب، زائر حرم باشیم
زنگ تفریح را که زنجره زد
باز هم در کلاس غوغا شد
هر یک از بچه ها به سویی رفت
و معلم دوباره تنــــــها شد
با خودش زیر لب، چنین می گفت:
آرزوهایتان چه رنگین است!
کاش روزی به کام خود برسید،
بچه ها آرزوی من این است!
قیصر امین پور
کلمات دشوار:
اندرز پدر:
یاد دارم که در ایّام طفولیت، متعبد و شب خیز بودم. شبی در خدمت پدر -رحمته الله علیه- نشسته بودم و همه شب، دیده بر هم نبسته(بودم) و مصحف عزیز بر کنار گرفته (بودم) و طایفه ای گرد ما خفته(بودند).
پدر را گفتم: از اینان، یکی سر بر نمی دارد که دوگانه ای بگذارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند.
گفت: جان پدر!(منادا) تو نیز اگر بخفتی، به از آن (است) که در پوستین خلق افتی.(کنایه از غیبت کردن)
گلستان، سعدی
ایام دوران، روزها
طفولیت کودکی
متعبد عبادت کننده
شب خیز شب زنده دار
شبی یک شب
رحمته الله علیه رحمت خدا بر او باد جمله معترضه (در بین - قرار می گیرد)
دیده چشم
مصحف کتاب آسمانی (در اینجا اشاره به قرآن دارد)
بر کنار گرفته در دست گرفته
یکی سر بر نمی دارد یکی بیدار نمی شود
دوگانه نماز صبح
غفلت ناآگاهی، بی خبری
چه رنگی رنگی
چه مطالبه خوبی و چه انیمیشنه بامزه و مفیدی بود
ممنون از وبلاگ خوبتون
سلام
خیلی مفید و قابل فهم بود ممنون از شما گروه وبلاگ نویس عالی
ممنونم